اشعار رسیده :غزلی که در قدر،مقدرم شد 

  1. کدخبر:۶۹۲۲۶

غزلی که در قدر،مقدرم شد

 

البرز گلستان/این آستان لطف و صفا دارد؛ شب قدر

این آستان بوی رضا (ع)دارد؛شب قدر

 

این آستان را می ستایم از دل و جان

که این آستان فیض خدا دارد؛ شب قدر

 

در پنجره فولاد این مُلک مُقدس

مولا بسی حاجت روا دارد، شب قدر

 

اینجا خداوند عزیز و لایزالی

هم صحبت نام آشنا دارد شب قدر*

 

از عمق جان باید بخوانی “ربّنا” را

اعجازها از ربّنا دارد، شب قدر

 

حتی گنه کارِ پیشمان ناله دارد

که اینجا بسی حال و هوا دارد، شب قدر

 

درگاه سلطان سلاطین بازِ باز است

آری دوصد شاه و گدا دارد، شب قدر

 

من در پی خط امان از دست یارم

دستان او دست مرا دارد شب قدر

 

شام عروج حضرت مولاست امشب

شیعه به عشق مرتضی دارد،شب قدر

 

“ناصح” شب قدرست و راز دل بیان کن

“رمزی” بنام کربلا دارد، شب قدر

 

از کربلا گفتم دلم شد نینوایی

گویی دلم در نینوا دارد، شب قدر

 

“ناصح گلستانی”

مشهدمقدس۱۴۰۲/۱/۲۱

شب نوزدهم ماه مبارک رمضان

* یاانیس الذاکرین(دعای جوشن کبیر)

نوشته شده توسط البرزگلستان در دوشنبه, ۲۱ فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۹:۵۷ ب.ظ

دیدگاه