کدخبر: ۶۲۶۰۲
البرز گلستان/افسردگی یک بیماری شایع است که سالانه مقدار بسیار زیادی پول صرف درمان و تحقیق برای پیدا کردن روشهای درمانی آن میشود. از طرفی این بیماری یکی از خوشخیمترین و قابلدرمانترین بیماریهای روانشناختی است. افسردگی به قدری شایع است که در روانشناسی آن را با سرماخوردگی مقایسه میکنند. یعنی همانطور که کمتر کسی وجود دارد که سرماخوردگی را تجربه نکرده باشد، کمتر کسی وجود دارد که در طول زندگی خود حداقل یک بار افسرده نشده باشد.
همهی ما کمابیش از علائم و عوارض افسردگی خبر داریم اما هنوز هم چیزهای مهمی وجود دارند که دربارهی افسردگی نمیدانیم. یکی از نکتههای مهمی که در مورد افسردگی نمیدانیم، تاثیر جسمانی افسردگی روی مهمترین عضو بدن یعنی مغزمان است.
همهی ما در دورهای از زندگیمان با یک درد روانشناختی عمیق مواجه میشویم. ممکن است شکست عشقی بخوریم، عزیزی را از دست بدهیم، از کار بیکار شویم، درگیر بیپولی یا مشکلات خانوادگی باشیم یا از مشکلات اجتماعی و اقتصادی جامعهمان رنج ببریم. همهی اینها دلیل لازم برای افسردگی را فراهم میکنند. به همین دلیل است که خیلی از ما در دورهای از زندگیمان افسردگی را تجربه کردهایم.
جنبهی مثبت و منفی افسردگی
دانستن این موضوع که همهی ما حداقل یک بار صابون افسردگی به تنمان خورده است، یک جنبهی مثبت و یک جنبهی منفی دارد. جنبهی مثبت این دانش از آنجا میآید که ما میدانیم در این تجربهی تلخ و دردناک تنها نیستیم. وقتی من بدانم که افسردگی یک پدیدهی طبیعی است که هر انسانی در طول زندگی خود حداقل یک بار به آن دچار میشود، کمتر احساس تنهایی و ترس خواهم کرد.
از طرف دیگر دانستن این موضوع که همه در زندگیشان افسرده میشوند، ممکن است یک جنبهی منفی و بسیار مهم داشته باشد.(به خصوص در مواقعی که افسردگی، متوسط یا شدید باشد) همگانی بودن این تجربه باعث میشود که عوارض آن را نادیده بگیریم.
مثلا ممکن است به جای اینکه دوست افسردهمان را دلداری بدهیم یا غمخوار کسی باشیم که به دلایلی افسردگی را تجربه میکند، از آنها بخواهیم که مثل گذشته باشند. ممکن است انتظار داشته باشیم که بدون هیچ کمکی خوب شوند یا حتی با این تصور که تنبلی میکنند، بیشتر از قبل به آنها سخت بگیریم.
حتی از آن بدتر موقعی که افسرده شدهایم، ممکن است از خودمان انتظار داشته باشیم که بدون هیچ کمک و مراقبتی بهبود پیدا کنیم و حتی با توقع بالا از خودمان برای خوب شدن سریع، به افسردگیمان دامن بزنیم. همهی اینها به این دلیل است که نمیدانیم افسردگی چه بلایی سر مغزمان میآورد.
۱- مغز کوچک میشود
شاید باورش برایتان سخت باشد، شاید هم کمی ترسناک به نظر بیاید، اما پژوهشها نشان میدهند که افسردگی میتواند باعث کاهش ضخامت و اندازهی بخشهایی از مغز شود. البته هنوز دربارهی اینکه با افسردگی، کدام بخشهای مغز و تا چه اندازه کوچک میشوند، بحث وجود دارد اما پژوهشها تا اینجا نشان دادهاند که این بخشهای مغز تحتتاثیر افسردگی کوچک میشوند:
هیپوکامپ یا اسبک: وظیفهی اصلی این قسمت یادگیری و حافظه است.
تالاموس یا نهنج: تالاموس بخشی از مغز است که اطلاعات را بررسی میکند و آن را به بخشهای مهمتر مغز مخابره میکند.
آمیگدال یا بادامه: این بخش از مغز نه تنها در یادگیری و حافظه، بلکه در درک احساسات، هیجانها و پاسخ دادن به آنها و همچنین در کنترل درد هم نقش دارد.
قشر پرهفرونتال یا پیشپیشانی: این قسمت از مغز جایی است که بیشتر فعالیتهای پیچیده و متمایز انسانها در آن اتفاق میافتد. با کمک این بخش از مغز است که برنامهریزی میکنیم، فکر میکنیم، تصمیم میگیریم، ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی خودمان را نشان میدهیم و…
۲- مغز ورم میکند
منظور از ورم کردن این است که بافت مغز در هنگام افسردگی ملتهب میشود. مثل وقتیکه دستتان آسیب دیده و قرمز و دردناک شده است. در چنین شرایطی میتوانید به وضوح ببینید که بافت دستتان حال و روز خوبی ندارد و حالا تصور کنید که همین اتفاق برای بافت مغزتان افتاده باشد.
البته معلوم نیست که این التهاب است که باعث افسردگی میشود یا اتفاقاتی که باعث افسردگی شدهاند، مغز را ملتهب میکنند اما این را میدانیم که چون التهاب میتواند باعث مرگ سلولهای مغزی شود، به مشکلات دیگری هم میانجامد مانند:
کوچک شدن مغز
کم شدن عملکرد انتقالدهندههای عصبی
کم شدن توانایی مغز برای تغییر (یا همان نوروپلاستیسیتی) وقتی که فرد پا به سن میگذارد.
۳- اکسیژن کمتری به مغزتان میرسد
مغز ما به شدت به کاهش مقدار اکسیژن حساس است. التهاب و مرگ سلولهای مغزی میتوانند باعث علائم و مشکلات زیادی مثلا در رشد، یادگیری، حافظه و خُلق ما شوند. کاهش اکسیژن میتواند باعث ایجاد مشکلاتی شبیه این شود:
• التهاب
• آسیب دیدن سلولهای مغز یا همان نورونها
• مرگ سلولهای مغزی
۴- ساختار مغزتان تغییر میکند
افسردگی هم روی ساختار مغز و هم روی رابطهی بخشهای مختلف مغز تاثیر میگذارد. گفتیم که افسردگی باعث کوچک شدن مغز میشود، سلولهای عصبی از بین میبرد و همینها باعث تغییر ساختار مغز میشوند.
این تغییرات در ساختار و رابطهی بین نورونها را میشود اینگونه خلاصه کرد:
کاهش عملکرد هیپوکامپ: همانطور که گفتیم نقش اصلی هیپوکامپ در یادگیری و حافظه است. با افسردگی عملکرد حافظهمان تضعیف میشود.
کاهش عملکرد قشر پیشپیشانی: این اشکال در بخش پیشپیشانی مغزمان باعث میشود که نتوانیم کارهای خود را به پیش ببریم. آسیب این منطقه باعث میشود که توجه و تمرکزمان هم آسیب ببیند.
کاهش عملکرد آمیگدال: همانطور که گفتیم، وقتی که عملکرد آمیگدال کم میشود، حال و احوالمان به هم میریزد. زیرا این بخش از مغز که مسئول کنترل احساسات است، آسیب دیده است.
پایان پیام
https://alborzegolestan.ir/?p=62602