این نام را در تئاتر گلستان بخاطر بسپارید،فاطمه نکاحی بازیگر،نویسنده و کارگردانی از نسل آفتاب تئاترگلستان ،برکزیده جشنواره تئاتر قاسم در جشنواره ی یکصدا ایران

کدخبر:۶۸۲۵۰

البرز گلستان یکی از عرصه های حضور هنری بانوان، هنر قدیمی تئاتر است. انقلاب اسلامی نه تنها این عرصه را بر بانوان تنگ نگرفت بلکه تلاش کرد با بهسازی و سالم سازی فضای این هنر و نیز جلب اعتماد عمومی به سلامت نسبی آن، زمینه بیشتری را برای حضور سالم زنان در تئاتر فراهم آورد،

خوشبختانه پس از انقلاب حضور زنان در عرصه های بازیگری، کارگردانی و نویسندگی رشد چشمگیری داشته است:

و فاطمه نکاحی یکی از استعدادهای نوشکفته تازه کشف ذه لست که راه درازی را باید جهت رسیدن به مدارج عالیه طی کند هر چند وی دوست دارد معلم باشد ولی معلمی در کنار ادای نقش آفرینی می تواند در جامعه جوان ما تغییرات بسزایی را ایجاد کند

به امید موفقیت این خانم هنر مند که هم بازیگر و هم نویسنده و کارگردان نیز هست و یقینا افتخارات زیادی را برای استان گلستان و کشورش به ارمقان می اورد.

بیو گرافی:

نام و نام خانوادگی:فاطمه نکاحی

نام پدر:علی

نام مادر:راضیه

سن:۱۶

محل سکونت_روستای سرمحله_شهرستان بندرگز_استان گلستان

رشته ی هنری:تئاتر

نام مدرسه:مرحوم رهمدانی سرطاق

سابقه هنری: وی الفبای تئاتر را از استاد رشید نصیری اموخت _ او نویسنده و بازیگر تئاتر است_۲ سال عضو هنرجوی گروه هنری پیام صحنه است و اکنون هم در حال فعالیت در ان گروه می باشد و چندین ترم کارگاه تخصصی را پشت سر گذرانده _بازی در انواع نقش ها و اتود های مختلف نظیر:دختر_بی دلیل_لاک قرمز_ننه طاهر_یک فوت مرگ و فرم های بدنی و…

بازی در فیلم سینمایی ”ضلعی برای خروج “و حضور این فیلم در جشنواره ی بین المللی

بازی در تعزیه بزرگ روایت قافله ی عشق کاری از گروه هنری پیام و ۱۲ شب اجرا در شهرستان بندرگز

برگزیده و منتخب در تست تئاتر ملی《سرو سهی》

کارگردانی و اجرای اتود های تک پرسوناژ و مونولوگ و دیالوگ.

اجرای کار گروهی به کارگردانی و نویسندگی و بازی اینجانب با استفاده از دانش اموزان مدرسه و در مناسبت های مختلف نظیر روز دانش آموز،شهادت حضرت فاطمه (س) و روز جهانی فلسفه و دادگاهی سقراط و …

حضور در ورکشاپ های نویسندگی و انجمن های ادبی.

 

نوشته های ادبی فاطمه نکاحی:

(۱)پنبه ی میان دستانش را که فشرد
بویِ الکل،تلخی اتاق را پشت پا زد!
گیسوانش را پشت گوشش انداخت و نزدیک به من شد،
بغضِ مانده در گلویش را به سختی قورت داد…این را از استخوانِ گلویش خوب می فهمیدم!
شوری اولین قطره ی اشک بر زبانش لب هایش را به سخن وا کرد
او سعی میکرد همیشه خونسرد باشد
اما خوب میدانستم که در دلش چه غوغایی بپاست
این را از گره ی دستانش در هم خوب می فهمیدم!
شوریِ اولین قطره ی اشک بر زبانش لب هایش را به سخن وا کرد.
رو به من کرد و گفت:از کدام زخمت شروع کنم؟!
سعی کردم پوزخندم را پشتِ لبانم پنهان کنم اما اینبار دلم رنج هایم را به فریاد کشید…
این را از اشکِ میزبان بر گونه هایم،خوب می فهمید!

(۲)دلم انباشته ای ست از بغض هایی که هرگز روانه ی گونه هایم نشدند

انباشته ای ست از تمام فریاد هایی که در دلم نهفته شدند و گوش ها صدای زجه های دیوار را شنیدند اما در جستجویِ صدای من چیزی جز سکوت نیافتند

دلم از تمام زمان و جهان پر است

آنقدر پر که نمیداند برای کدام یک از آنها سوگواری کند

و من با پریشانی در خیابان دلم روانه می شوم و هر بار با خود می گویم:

آیا باز هم در این هستی چیزی با پسوندِ امید،برای اندکی زندگی وجود دارد؟

 

تقدیر فاطمه نکاحی هنرمند جوان از استاد ش رشید نصیری:

“استادم از امروز تا به همیشه،اگر قلعه ها را یکی پس از دیگری فتح کنم…
پرچمِ درون دستم با نام “گروه هنری پیام”به اهتزاز در خواهد آمد.
هر آنچه که تا به امروز دارم مدیون شما هستم،شمایی که الفبای تئاتر را به منِ کلاس اولی آموختی!که حال، بتوانم حرفی برای گفتن داشته باشم.

 

نوشته شده توسط البرزگلستان در دوشنبه, ۰۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۶:۴۵ ب.ظ

دیدگاه