اشعار رسیده: نازنین نامه: از احمدرضا احمدی ناصح گلستانی علی آباد کتول

کدخبر:۷۰۸۰۴

نازنین نامه

 

البرز گلستان /نازنینا! تا سعادت راه نیست

مایه این ره یقیناً جاه نیست

 

جاه را بنما رها راهت دهند

می گریز از جاه تا جاهت دهند

 

جاه باشد خار راه اولیاء

بُشنو از من یک نصیحت ز اوصیاء

 

اوصیاء گفتند و رفتند از جهان

جملگی گفتند پیک آسمان

 

هرکسی در چاه تن منزل کند

میهمان؛ ابلیس را در دل کند

 

دل اگر شد خانه ابلیس دون        می شود آدم یقیناً بس زبون

 

از زبونی جان عاقل دور باد

هر که ابلیسی شود او کور باد

 

کور باطن از خدا غافل شود

فطرتش با مهر حق باطل شود

 

فطرت از ابلیس باید دور داشت

بعد از آن باید به سینه نور کاشت

 

نور یعنی ذکر و فکر ایزدی

نور یعنی فکر بکر ایزدی

 

باش اندر فکر بکر حق مدام

باش اندر راه ایزد مستدام

 

ترک تن کن تا که جان احیاء کنی

کار دل کن تا که درها وا کنی

 

کار دل کردن نشان بندگی است

کار تن کردن نشان بردگی است

 

برده تن می گریزد از خدا

آتش دوزخ براو باشد جزا

 

برده تن می رود سوی دخان

روز خوش هرگز نبیند بی گمان

 

برده تن «نازنین!» کورست و کر

نیست آدم؛ هست او از جنس خر

 

نفس ما مقهور باشد در غضب

می گریزد نفس ما از لطف رب

 

تا توانی نفس را در بند گیر

تا نگردد روح تو خرد و خمیر

 

تا نگردی همدم این دیو تن

بشنو از من این نصیحت واین سخن

 

شرط کن با خود که یک عمر تمام

در جدال نفس کوشی مستدام

 

شرط دوم نفس را اندر کشیک

پاسبانی کن چنان مردان نیک

 

شرط سیّم حکم جاری کردن است

پای میز محکمه آوردن است

 

شرط چارم سخت گیری کن بر او

شاه باش و هم امیری کن بر او

 

عارفان از بند تن بگسسته اند

کین چنین از غیر حق وارسته اند

 

باش عارف تا که گردی آشنا

با طریق عشقُ؛ تا اوج فنا

 

باش عارف تا که معراجت دهند

نی به افلاسی و تاراجت برند

 

ناصح گلستانی

 

۱۹/۴/۹۱ تهران

انتهای پیام

 

نوشته شده توسط البرزگلستان در شنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۱۶ ق.ظ

دیدگاه