۲۵ اردیبهشت،روزِ بزرگداشت ِ فردوسی گرامی باد( و ماجرای دفن فردوسی )

کدخبر:۷۰۰۸۲

۲۵ اردیبهشت،روزِ بزرگداشت ِ فردوسی؛

البرز گلستان/کتاب ارزشمند و در عین حال کم حجمِ “چهار مقاله” یا مجمع النوادِر تالیف نظامی عروضی سمرقندی، همچنانکه از نامش پیداست ، توصیف چهار دسته از تاثیر گذارترین نخبگان اجتماعی آن روزگار، شامل ؛دبیران، شاعران، ستاره شناسان و پزشکان می باشد. می دانیم که فردوسی ؛خداوندگار شاهنامه در مسیر “پی افکندن کاخ بلند سخن” چه مایه رنج و سختی دیده است.این کاخ بلند که در روزگار سامانیان، بنا نهاده شده، با روی کار آمدن محمود غزنوی، دچار تکانه های سخت شده بود و اگر هنر درایت و کاردانی معمار توس نمی بود، شاید امروز همه ی ما مثل صدها دفتر شعر رودکی که از بین رفته اند، فرهنگ و زبان دیگری غیر از فارسی می داشتیم، هنر معمار توس، گذشتن به سلامت از میان آتش جهل و تعصب کور همراه با خشم محمودی و تنها به هدف والا و ارزشمند “پرداختن کاخ سخن”و اندیشیدن به آن بود. این که به غلط به ما آموخته اند که :هدف فردوسی از سرودن شاهنامه، دریافت جایزه از دست سلطان محمود بوده،به کلی ناصحیح است. هر کس که اندک ذوق و طبعی در شعر داشته باشد، می فهمد که ذخایر دنیا درمقابل پاکی و زلالی اندیشه های فردوسی _که در شاهنامه تبلور یافته_یارای برابری ندارند. درچهارمقاله آمده است که :خواجه احمد حسن میمندی، وزیر دانش دوست غزنوی در هر حال مترصد بود تا سلطان محمود را از حاصل کار فردوسی آگاه سازد، هنگامی که سپاه ظفرنمون غزنوی!از فتح هندوستان، باز می گشت، به اطلاع سلطان محمود رساندند که بر سر راه آنها قلعه ای مستحکم واقع است که فرمانده آن به استحکام قلعه و تسخیر ناپذیر بودن آن دل،خوش کرده است، نامه ای به فرمانده قلعه نوشتثند و تهدیدها کردند، صبح روز بعد،از دور گردی به هوا برخاست، سلطان و وزیر دریافتند که فرستاده است که از قلعه جواب آورده است، سلطان محمود به وزیر گفت:به نظرت چه جوابی آورده است؟ خواجه احمد وزیر فرصت را مغتنم شمرده، با این بیت فردوسی جواب داد :

اگر جز به کام من آید جواب ،

من و گرز و میدان افراسیاب! سلطان محمود پرسید این بیت از کیست که مردی و مردانگی از تک تک واژگانش موج می زند؟ وزیر گفت :از فردوسی که آن چنان مورد بی مهری تو واقع شد!

ادامه ی سرگذشت فردوسی در نگاره ی آینده، …

بنا به نقل “چهار مقاله” هنگامی که سلطان محمود به پایتخت (غزنه)باز آمد،  خواجه احمد حسن میمندی (وزیر) جایزه ی فردوسی را به پادشاه یاد آور شد، با نظارت خواجه شصت هزار سکه رنگِ نیل خریداری شد و با شتران سلطان، روانه ی توس شد.از دروازه ی رودبار، کاروان هدیه وارد توس می شد و از دروازه ی رزان، جنازه ی فردوسی را بیرون می بردند تا به خاک بسپارند. دراین میان، یکی از واعظانِ متعصب مانع دفن فردوسی در گورستان عمومی شد و گفت:”من نمی گذارم جنازه ی فردوسی را در گورستان مسلمانان دفن کنند، زیرا که او رافضی بود”

خواهش و تمنای مردم در برابر آن فقیه، موثر واقع نشد. به ناچار پیکر نازنین اورا در باغ خودش،به خاک سپردند. نظامی عروضی گوید:”امروز هم آنجاست و من در سال ۵۱۰ آن خاک را زیارت کردم.”

فردوسی دختری داشت سخت بزرگوار،او که در بلند نظری، خَلَفِ صِدقِ پدر بود،  از پذیرش جایزه امتناع ورزید و گفت :”نیازی به آن ندارم.”فرمانده کاروان،  توسط پیک ویژه، هر دو پیشامد را_امتناع دختر فردوسی ازپذیرش هدایا و ممانعت فقیه متعصب از خاکسپاری جنازه ی فردوسی در گورستان عمومی_ به اطلاع سلطان محمود رسانید. پادشاه غزنه دستور داد از فروش هدیه، کاروانسرای معروف به” رُباط چاهه” را که بر سر راه نیشابور _مرو (جاده ابریشم) واقع است، آباد سازند و آن فقیه متعصب را _که نسبت به جنازه ی فردوسی، بی حرمتی کرده بود_از توس به نقطه ای دور دست تبعید کنند.

انتهای پیام

نوشته شده توسط البرزگلستان در دوشنبه, ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۹ ب.ظ

دیدگاه