- نویسنده : محمدصالح افتخاری
- ۱۲ مهر ۱۴۰۴
- کد خبر 79762
- پرینت
سایز متن /
البرز گلستان در طول خدمت های فراون نیروهای انتظامی در دفاع از شهرها و خاک کشور افرادی بودند که با سرافرازی بعد از ۳۰ سال خدمات صادقانه به افتخار بازنشستگی نائل آمدند.
یکی از این افراد سرگرد بازنشسته انتظامی حسین احسانی می باشد که در طول ۳۰ سال خدمت خاطرات جالبی از ابتدا تا انتهای را بیان می کنند که واقعا خواندنی می باشد. باشد که بتوانیم از خاطرات دیگر عزیزان زحمتکش در این نیرو خاطراتی را داشته باشیم.
سرگرد احسانی در ابتدا بیان کردند:
در تاریخ 20=11=1358به استخدام ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران درآمدم
ما اولین دوره استخدام ژاندارمری در جمهوری اسلامی ایران بودیم
پس از یکسال دوره تخصصی در مرکز آموزش مرزن آباد چالوس که در فی مابین یکسال دوره و شروع جنگ تحمیلی تعدادی زیادی از پرسنل کادر عازم جبهه شدن و درنهایت شهید ادیبی از افسران برجسته که فرمانده گردان بود بدرجه رفیع شهادت نایل گردید وبه همین منظور نام پادگان مرزن آباد به نام پادگان شهید ادیبی تصویب شد
پازل یکسال دوره به شهرستان قزوین انتقال و بعداز سه سال بطور داوطلب به استان خوزستان انتقال و مدت کمی در خسروآباد آبادان و سپس به بندر ماهشهر منقل شدم که پس از یکسال به منطقه عملیاتی سوسنگرد در منطقه دشت عباس شمال فکه و در شهر ویران شده موسیان توسط نیروهای بعثی هدایت شدم ک مدت خدمت من در جبهه 785روز حضور داشتم
و پس از خدمت در جبهه به استان مازندران وسپس مدت۳سال در شهرستان خدمت کردم و بلافاصله جهت طی مراحل خدمت گرمسیری به سیستان و بلوچستان انتقال ودر شهر زابل هم سه خدمت کردم
خدمتی که همیشه در گیری با نیروهای ریگی و شهشهانی و…… داشتیم و بعداز سه سال به شهرستان کردکوی منتقل که حدود 16سال در شهر خودم مشغول خدمت بودم خدمت در شهرستان کردکوی خدمت شیرینی بود که هم معاونت نیروی انسانی و هم رئیس کار گزینی بودم. شیرینی خدمت این بود که مسئول خانواده های شهدا و ایثارگران بودم و به حدی دیدار داشتم که بنده بعنوان پرسنل ساعی که در خدمت شهدا بودم جهت زیارت به همراه خانواده به مشهد مقدس راهی کردن و مدت سه سال هم در شهرستان بندرگز و سه سال آخر خدمتم را بعلت نداشتن جایگاه سازمانی و در شرف بازنشستگی بودم به شهرستان آق قلا انتقال ودر معاونت نیروی انسانی و مسئول خانواده شهدا و ایثار گران بودم و در تاریخ 20=11=1388پس از 30سال خدمت به افتخار بازنشستگی نایل شدم و فعلا نیز به عنوان مربی کوهنوردی در حال صعود به قله های مرتفع کشور عزیزمان به همراه گروههای مختلف کشوری می باشم
بیان خاطره ؛
اما یک خاطره از خدمتم
هرچند خاطره ها زیاد هست
خاطره شهرستان زابل
ساعت 17عصر به من اعلام کردند با پنچ دستگاه تویوتا با نیرو مجهز به سلاح دوشکاه حرکت کنید برای بازدید پاسگاه قرقروک حال این پاسگاه قبل از ایست و بازرسی کوله سنگی زاهدان قرار داشت برای رفتن به سمت این پاسگاه که در سه گوشه مرز ایران. پاکستان وافغانستان قرار داشت از دره ای به سمت راست و چپ این مسیر کوهای بلند داشت و اشرافیت کامل به جاده داشت. قبل از حرکت از خانواده خدا حافظی کردم و گفتم شاید بر نگردم. با دعای خیر خانواده حرکت به سمت ماموریت رهسپار شدم از جاده اصلی زاهدان که به سمت پاسگاه خارج شدیم تمام نیروها را جمع و تذکرات لازم رادادم. ودر توضیحات گفتم :
من بااولین خودرو حرکت میکنم
خودروهای بعدی هرکدام با فاصله 150متر حرکت کنند که به محض رسیدن به پاسگاه یک نفس راحتی کشیدم چشمتان روز بعد نبینه. بعد از یکساعت از رسیدن ما به پاسگاه درگیر با اشرار شروع شد که تعدادی از بهترین فرزندان این مرزبوم به درجه رفیع شهادت نایل شدند و اکثر. اشرار هم بدرک واصل شدند.
فردای روز حوالی ظهر به خانه برگشتیم و با اشک های شوق خانواده که بسلامتی برگشتم روبرو شدم.
در پایان آرزوی موفقیعت برای همه مرزبانان غیور فراجا. سپاه و. ارتش دارم
ارادتمند همه شما
سرگرد بازنشسته: حسین احسانی
https://alborzegolestan.ir/?p=79762


