به گزارش صبح گلستان شهید سعدالله محمد پور ر ا اولین بار در سپاه کردکوی دیدم چهره ای بسیار معصوم و مهربان و خندان و شوخ طبع و خیلی زود با دیگران جوش می خورد زمانی متوجه شدیم ما جمعی ار کردکوی قصد اعزام به منطقه جنوب داریم و وی نیز همراه ما می باشد بسیار خوشحال شدیم.
در اوقات قبل از عملیات بیشتر با استاد محمود و شهید و بنده با هم بودیم و گاهی منطقه ای را برای شنا پیدا کردیم و در آنجا اوقات را می گذراندیم بچه ها خیلی به ایشان علاقمند بود و همیشه سعی در شاد نگه داشتن جمع داشت روزه های قبل از عملیات روزی به وی گفتم شیخ من می دانم شما شهید می شوید و وصیتی ندارید و ایشان گفتند چرا اگر شهید شدم فقط به پدر و مادرم سر بزنید .
بعد از شهادتش سالها به اتفاق استاد محمود مازندرانی به منطقه زیر وآن بهشهر می رفتم و از خانواده اش عیادت می کردیم یادش گرامی راهش پر رهرو باد.
زندگینامه طلبه شهید سعدالله محمدپور:
افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیتنامهاش نوشت: «من افتخار میکنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.»
افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیتنامهاش نوشت: «من افتخار میکنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.»او که از همرزمان شهید چمران و از اعضای فعال ستاد جنگهای نامنظم بود، در سال 1341 در بهشهر مازندران به دنیا آمد، در همان شهر دوران ابتدایی را تمام کرد و به حوزه علمیه آیةالله ایازی رفت و به مدت سه سال در حوزه علمیه جعفریه رستمکلاء درس معرفت آموخت. پس از آن به گرگان رفت و به ادامه تحصیل پرداخت. ….
افتخارش نه زر و زیور دنیا، بلکه شهادت بود و در وصیتنامهاش نوشت: «من افتخار میکنم که در جبهه شهیدم شوم چون شهادت تزریق خون به ملت است.»
او که از همرزمان شهید چمران و از اعضای فعال ستاد جنگهای نامنظم بود، در سال 1341 در بهشهر مازندران به دنیا آمد، در همان شهر دوران ابتدایی را تمام کرد و به حوزه علمیه آیةالله ایازی رفت و به مدت سه سال در حوزه علمیه جعفریه رستمکلاء درس معرفت آموخت. پس از آن به گرگان رفت و به ادامه تحصیل پرداخت.
▪ منش اخلاقی
خواهر شهید میگوید: «ایشان در میان خانواده و اهل محل از محبوبیت خاصی برخوردار بود. صبوری، شکیبایی، امانتداری، وقتشناسی، صرفهجویی و سادهزیستی از صفات او بود. زیاد قرآن میخواند و با آن مأنوس بود. در مورد انتخاب دوست به ما سفارش زیاد میکرد و میگفت: باید اول امتحان کنید. به من درباره حفظ حجاب سفارش میکرد. وقتی از حوزه یا جبهه به منزل میآمد، به پدرم زیاد کمک میکرد و رضایت پدر و مادر را مقدم بر همه چیز میدانست.»
▪ فعالیت انقلابی
وی با اوجگیری نهضت اسلامی با مردم انقلابی همگام شد تا آنکه خورشید انقلاب طلوع کرد. او در این ایام به شهر قم رفت و در حوزه مرکزی تشیع به کسب دانش و تقوا همت گمارد.
برای استحکام پایههای انقلاب، شبها و بهطور افتخاری به جمع برادران سپاهی میپیوست و از شهر محافظت میکرد تا آنکه مسئله جنگ تحمیلی و نبرد با دشمن خارجی پیش آمد.
▪ قدم در خاک جبههها
بار اول که به جبهه رفته و مجروح شده بود. بستگانش به او میگفتند: به درست ادامه بده و سنگر تعلیم و تربیت را حفظ نما؛ چراکه با مجروح شدن به وظیفه دینی خودت عمل کردی. جوابش این بود که تا زمانی که دشمن به حمله ادامه میدهد، باید با او مقابله کرد. با این انگیزه مجدداً به جمع رزمندگان اسلام در جبهه جنوب پیوست. بار دوم هم مجروح شد.
به مدت پنج ماه در سپاه کردکوی خدمت کرد و با تجربهای که داشت توانست از اعضای فعال ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران شود.
▪ عروج مستانه
عاقبت در پنجم فروردین سال 61 در عملیات فتحالمبین در منطقه رقابیه به فیض شهادت نایل آمد. پیکر پاک این طلبه رزمنده پس از تشییع باشکوه در روستای زیروان بهشهر نقاب به خاک سپرده شد.
▪ فرازی از دستنوشته شهید
ما که این همه شهید میدهیم و قیام کردهایم برای نماز بوده است. توصیه و فرمان امام خمینی را گوش کنید که باعث سعادت شماست.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی فرزندان شاهد.
https://alborzegolestan.ir/?p=38293