کدخبر:۶۹۰۶۷
البرز گلستان/از لحظه ی مُردن، بخدا می ترسم
و از آتش در روز جزا می ترسم
ترسم نبود ز افعی و گرگ ولی
از مور و ملخ در آن سرا می ترسم
از روی هوس خطا نمودم؛ آری
از شر هوا و از خطا می ترسم
امروز بشر کیف مجازی دارد
از کیف مجاز و زین فضا می ترسم
دیدی که چسان جوانی ام رفت هدر
از پیری و دست بر عصا می ترسم
خیری نرسیده بر کسی از سویم
از ناله و آه فقرا می ترسم
از زخم زبان دشمنان بیمم نیست
از زخم زبان آشنا می ترسم
دردی که دوا ندارد آری سخت است
والله ! ز درد بی دوا می ترسم
امید نظر به مقتدا هست مرا
گر دست ردی زند مرا می ترسم
“ناصح” ز سر صدق و صفا می گوید
از آن که ندارد او حیا می ترسم
“ناصح گلستانی”
انتهای پیام
۱۴۰۲/۱/۱۲
https://alborzegolestan.ir/?p=69067