کد خبر:۷۵۲۰۹

البرز گلستان/ اشعار رسیده

ای مضجع تو پناهگاهم

یکبار دگر نما نگاهم

تو ملجایی و پناه هستی

در شام سیاه، ماه هستی

روزی که ترا شناختم من

عاشق شدم و گداختم من

یک ره نظری بر این گدا کن

رحمی به گدای مبتلا کن

بنگر به من ای طبیب دردم

ای شاهد سوز و آه سردم

جز تو به کسی نبسته ام دل

هستی تو مرا مراد کامل

ای مردم چشم آفریده

وصف تو کنم بصد قصیده

چندانکه به عشق تو اسیرم

خواهم که به پای تو بمیرم

من از تو بجز صفا ندیدم

جز مهر تو ای رضا ندیدم

من با کرم تو آشنایم

دانم که تویی گره گشایم

پا بست در کریم هستم

سرخوش ز می عمیم هستم

مردم! بخدا اگر چنینم

آهوی امام هشتمینم

احمدرضا احمدی”ناصح گلستانی”

مشهدمقدس

حرم مطهر رضوی

۱۴۰۲/۱۰/۱۷