کدخبر:۷۲۰۵۸
◼️شعر عاشورایی
البرزگلستان/عشق ترا داد به من یاد؛ حسین
سرو کارم همه دم بر درت افتاد؛ حسین
ز قیامت؛ تو به من درس رهایی دادی
تو بزرگی و بزرگ زاده و استاد؛ حسین
چون که در بند توام، نیست هوای دگرم
تو از این بند مرا ، می نکن آزاد؛ حسین
سرزمین دل من هست کویری، اما
گر کنی یک نظری می شوم آباد؛ حسین
تو که هستی؟ که جهانی ز غمت موب کنان
می کند در غم تو ناله و فریاد؛ حسین
خواهشی هست مرا با تو فقط می گویم
بنما لحظه ی جان دادنم امداد؛ حسین
کی حسین گفت که اُف بر تو بُوَد ای دنیا؟!
آن زمانی که ز کف نور بصر داد؛ حسین *۱
“ناصحا” کی کمرِ زاده ی زهرا بشکست
آن زمانی که ز کف قُرص قَمر داد، حسین *۲
احمدرضا احمدی”ناصح گلستانی”
۱۴۰۲/۵/۱۳
جمعه، هفدهم محرم الحرام ۱۴۴۵
علی آبادکتول
*۱: مراد حضرت علی اکبرعلیه السلام است.
*۲:مراد، حضرت عباس علیه السلام است.
https://alborzegolestan.ir/?p=72058