کدخبر:۷۰۸۰۴
نازنين نامه
البرز گلستان /نازنينا! تا سعادت راه نيست
مايه اين ره يقيناً جاه نيست
جاه را بنما رها راهت دهند
مي گريز از جاه تا جاهت دهند
جاه باشد خار راه اولياء
بُشنو از من يك نصيحت ز اوصياء
اوصياء گفتند و رفتند از جهان
جملگي گفتند پيك آسمان
هركسي در چاه تن منزل كند
ميهمان؛ ابليس را در دل كند
دل اگر شد خانه ابليس دون مي شود آدم يقيناً بس زبون
از زبوني جان عاقل دور باد
هر كه ابليسي شود او كور باد
كور باطن از خدا غافل شود
فطرتش با مهر حق باطل شود
فطرت از ابليس بايد دور داشت
بعد از آن بايد به سينه نور كاشت
نور يعني ذكر و فكر ايزدي
نور يعني فكر بكر ايزدي
باش اندر فكر بكر حق مدام
باش اندر راه ايزد مستدام
ترك تن كن تا كه جان احياء كني
كار دل كن تا كه درها وا كني
كار دل كردن نشان بندگي است
كار تن كردن نشان بردگي است
برده تن مي گريزد از خدا
آتش دوزخ براو باشد جزا
برده تن مي رود سوي دخان
روز خوش هرگز نبيند بي گمان
برده تن «نازنين!» كورست و كر
نيست آدم؛ هست او از جنس خر
نفس ما مقهور باشد در غضب
مي گريزد نفس ما از لطف رب
تا تواني نفس را در بند گير
تا نگردد روح تو خرد و خمير
تا نگردي همدم اين ديو تن
بشنو از من اين نصيحت واين سخن
شرط كن با خود كه يك عمر تمام
در جدال نفس كوشي مستدام
شرط دوم نفس را اندر كشيك
پاسباني كن چنان مردان نيك
شرط سيّم حكم جاري كردن است
پاي ميز محكمه آوردن است
شرط چارم سخت گيري كن بر او
شاه باش و هم اميري كن بر او
عارفان از بند تن بگسسته اند
كين چنين از غير حق وارسته اند
باش عارف تا كه گردي آشنا
با طريق عشقُ؛ تا اوج فنا
باش عارف تا كه معراجت دهند
ني به افلاسي و تاراجت برند
ناصح گلستاني
19/4/91 تهران
انتهای پیام
https://alborzegolestan.ir/?p=70804