کدخبر:51728
گروه خبرالبرز گروه فرهنگ و ادب
خواهم ز تو یک لحظه دیدار و دگر هیچ
هستم همه دم مست لب یار و دگر هیچ
خواهم ز خدا رزق ملاقات پیاپی
خواهم که شوم سائل دلدار و دگر هیچ
تسهیل نما حضرت حق، رجعت ما را
از ما بگذر حضرت غفار و دگر هیچ
خواندم ورق زندگی آدم و حوا
تا آنکه شود مایه تذکار و دگر هیچ
ما بنده ی شرمنده ی درگاه کریمیم
فضل تو بود موجب اقرار و دگر هیچ
در پیچ و خم زندگی ای رهرو صادق!
ناجی بودم حیدر کرار و دگر هیچ
تابوت من از جعبه انگور بسازید
خواهم که زنم “می” دم دیدار و دگر هیچ
در وقت سحر باده گساری رفیقان
حاکی بود از دیده ی بیدار و دگر هیچ
عاقل بود از فتنه اغیار، گریزان
“ناصح” بگریز از همه اغیار و دگر هیچ
ناصح گلستانی
400/2/21
علی آباد کتول
https://alborzegolestan.ir/?p=51728