اشعار رسیده: خزان /سروده ای از علی رئیسی بازنشسته ثبت احوال گلستان

کدخبر:۶۵۵۱۹

البرز گلستان/خزان 🍂🍁

هوا شد ملایم ، چو فصل خزان شد
ز مهرش محبت به دلها روان شد
چو بینی کمی گرمی ماه مهرش
بدان آخرین ماه خرماپزان شد
هر آنجا که خامی شده شهد و شیرین
یقین در رهش سختی بی کران شد
هوا دلپذیر است ، آبان و آذر
نسیمی فرحبخشِ جانها وزان شد
درختان سیب و انار و گلابی
ز سنگینی بار ، قدّش کمان شد
فراوان شده میوه در کوی و برزن
چه زیبا و الوان ، بهایش گران شد
درختی که بار فضیلت بگیرد
تواضع نماید چو صاحب نشان شد
چه زیباست برگِ درختانِ جنگل
تو گویی که قوس قزح زآسمان شد
کدامین هنرمندِ نقاشِ ماهر
کشیده چنین صحنه فخر زمان شد
برآمد نسیمی ، درخت کهنسال
تکانی به خود داد و سُستی عیان شد
فرو ریخت آن برگ زیبا به یک باد
چه مستانه رقصان به هرسو دوان شد
زمین گشته الوان چو رنگین کمانی
همه زرد و قرمز ، بنفش ارغوان شد
ز بس رفت و آمد شد آن برگ زیبا
شکست استخوانش زِ قلبش فغان شد
چه زیبا رُخان و چه نیکو صفتها
چه نقش آفرینان که نقشش نهان شد
“رئیسی” تو هم مثل آن برگ رنگین
بدان وقت بیرون شدن زین جهان شد
جوانی گذشت و به پیری رسیدی
شنو بانگ تکبیر ، وقت اذان شد

علی رئیسی ، مهر ۱۴۰۱ ، گرگان

نوشته شده توسط البرزگلستان در یکشنبه, ۰۱ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۲۷ ق.ظ

دیدگاه