معرفی شهدای عملیات فتح المبین استان گلستان/کردکوی، شهید محمد روشنی

‌کدخبر:۶۰۳۰۶

البرزگلستان/

زندگینامه

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید محمد روشنی فرزند رحمان در سال ۱۳۳۰ در روستای یساقی در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود خانواده اش بخاطر علاقه ای که به پیامبر بزرگوار اسلام داشتند نام او را محمد گذاشتند. زمانی که به سن هفت سالگی رسید پدرش او را روانه مدرسه کرد او مشغول تحصیل شد اما به دلایلی نتوانست آن را ادامه دهد واز همان زمان به همراه خانواده خود روانه مزرعه می شد تا اینکه بتواند کمک کار پدرش باشد او بعداز رشد نسبی و درک اسلام به دنبال رشد معنوی خود بر آمد وپا به مسجد نهاد وبا دوستان ورفقایی که اهل مسجد بودند آشنا گردید واز این زمان به بعد علاقه وافری به دعا ونیایش پیدا نمود چون از یک صدای خوبی برخوردار بود اذان مسجد را اوبا صدای خوش ورسا سر می داد و همیشه سعی می کرد مسجد حضور پیداکند وموجب شد که علاقه شدید به اسلام ومسایل مذهبی پیدا کند ودر این راستا با تعدادی دوستانش که از گردانندگان هیئتهای مذهبی و همچنین برگزاری دعای ندبه و قرائت قرآن بودند همکاری وهمفکری می نمود او نسبت به دعای ندبه علاقه عجیبی داشت و بیشتر شبهای جمعه را تا صبح در مسجد بسر می برد و زندگی او مدت زیادی به همین نحو می گذشت تااینکه جرقه حرکت نجات اسلام از دست رژیم چپاولگر پهلوی توسط خمینی بت شکن در جامعه زده شد اوبا دوستانی هم چون شهید علی پاسندی وشهید میاندره ودیگر رفقا حرکتی رادر بیداری مردم به ویژه جوانان روستا وروستا های منطقه با تشکیل جلساتی آغاز نمودند . اما تنها مطلبی را میتوان در این رابطه باری او گفت حرکت او را که درمقابل با رژیم گرفته بود همانند ابوذر غقاری رضوان الله علیه میباشد. هنگامیکه ابوذر غفاری شنید که پیامبر با این خصوصیات از طرف خدا فرستاده شد برای نجات انسانها سراسیمه بطرف مکه جهت دیدار با پیامبر اسلام شتافت ووقتی که از نزدیک با حضرت رسول (ص) ملاقات نمود از همان لحظه فریاد الله اکبر و لااله الا الله او شروع گشت با توجه به اینکه حضرت محمد (ص) به اوسفارش کرده که مبادا در کوچه و خیابان مردم را دعوت به حق کند اما او گفت مگر میشود برای ابلاغ رسالت خدا قربانی نداد من باید این پیام تو را به همه محرومان جهان برسانم گرچه مرا شکنجه نماید.

شهید محمد روشنی هم بعداز اینکه نور ایمان در قلب او شعله ور بود اما در این زمان جلوه ای دیگر پیدا کرد سراسیمه برای رساندن این وظبفه الهی به گوش سایرین دقیقه ای ارام نگرفت کم کم حقایق رابا مردم در میان میگذاشت و از ظلم و جنایت رژیم سخن میگفت . شهید محمد روشنی احساسات پاک ومقدسی داشت. کسانی که در همان مواقع از رژیم شاه حمایت میکردند سرسختانه با انها مخالفت میکرد و به انها بصورت یک نفر کافر و مشرک برخورد میکرد و در عوض باکسانی که دراین راه زحمت و رنج میکشیدند علاقه عجیبی داشت از مسائل مهمی که در وجود این شهید بود وقلم عاجز است که انرا بیان کند یکی از انها اخلاص و صداقت این شهید بود صداقتی که همه وجود و سرمایه اش را در این راه گذاشت و دیگر اینکه اخلاص در کار او معجزه بود او همیشه سعی میکرد کارهائی را که انجام میدهد فقط برای رضای خداوند باشد و ما کمتر افرادی این موضوع را مشاهده کردیم از صفات بارز این شهید صبر وتوکل کردن اوهبخداوند منان بود بدین معنی که مشکلات و گرفتاری های زیادی در رابطه با زندگی در پیش پای او بود اما چون صفت بارز او اراده و تصمیم گیری و پشتکار در امور محوله بود یعنی او با حرفهای ناامیدانه هیچکس که در ان دوران بسیار زیادی بود هرگز نا امید نشد هرتصمیمی که گرفته میشد با تمام دلگرمی انرا به پایان میرساند به هر حال این صفات وچندین صفت دیگر که در او وجود داشت همه وجود او را تسلیم خدای متعال می نمود بعداز اینکه نهضت اسلامی در حال شکل گرفتن واقعی خود بود او با صدای دلنواز و دلنشین ان دل هر انسانی را میشکست از خدا ، از اسلام ، از برادران و خواهران اینکه در زندان رژیم بودند شعر و مقاله و با سرود میخواند و صدای ملائک خداوند باهم امیخته شده بود او بیقرار برای لقاءالله شد بود هرشب برنامه ای بخصوص درمساجد برگزار میکرد تا اینکه در یکی از سبها مقاله ای اتشین در رابطه با زندگی پیامبر اسلام نوشته بود و پشت میکروفون مسجد قرار گرفت همینکه مقداری مفاله رااز دستش گرفتند و پس از ان جلسه ای تشکیل دادند و گزارش مفصلی برای او نوشتند بعداز چند روز او وچندتن از دوستانش را به ساواک بردند بقیه دوستانش از جمله شهید علی پاسندیکه نتوانستند از انها مدرکی بدست اورند بعداز بازجویی باقید ضمانت ازاد کردند اما شهید محمد روشنی را مزدوران ساواک پس از شکنجه ها بسیار به ۶ماه حبس محکوم کردند اری فداماریها و از جان گذشتنهای این شهید بزرگوار و عملکرد او برای اسلام هرانسانی را مات و مبهوت میکند و زجر و شکنجه های زندان رژیم منحوس را با کمال استقامت تحمل نمود. چون ایمان قوی داشت و در همان زندان با حرکات و اعمال برعلیه رژیم تبلیغ می نمود بعداز ازادی از زندان این بار پرنورتر از دفعه قبل به راهش ادامه داد برعکس کسانی که تصور میکردند که با شکنجه در زندان میشود این عزیزان را خاموش کرد اما او بعداز زندان اتش خشم او علیه رژیم نه تنها خاموش نشد بلکه شعله ورتر گردیدو از همین شعله ها در سراسر ایران بود که سرانجام تاج وتخت ۲۵۰۰ ساله رژیم شاهنشاهی به اتش کشید شد و هنوز اثار این شعله ها برای عبرت سایر سردمداران حکومت ظلم وستم باقی می باشد شهید محمد روشنی با پخش اعلامیه ها ونوار های امام خمینی جامعه راارشاد مینمود تا انجایی که دیگر نهضت اسلامی در اواخر ۵۶ و ۵۷ سراسری شد و او در راهپیمائی های باشکوهی که در شهر های بزرگ انجام میگرفت شرکت میکرد. شعر حماسه خون و شهادت میسرود و مقاله میخواند و سرانجام که انقلاب در ۲۲بهمن ماه سال ۵۷ باهزاران شهید ومجروح به ثمر رسید اما شهید محمد روشنی فورا جهت تشکیل کمیته ها که ان موقع از طرف امام امر شده بود رفت و با چند نفر دیگر از برادران در کمیته فعالیت میرد او بسیار عاشق اسلام بود و به همین خاطر بعد از پیروزی انقلاب کنج خانه دست دشمن بود و بااین سلاح ها ما را به وحشت وترس میانداختند امرز باید ریشه این فسادین رابااین سلاح خشک نماییم لبخندهای شیرین و دلنشین اووان قیافه معصوم وپاک باخته او هرگز از چهره ما فراموش نخواهد شد او همانند شمعی بود که از اوایل نوجوانیش شروع به سوختن کرد و خود میسوخت اما جامعه اش را نور میداد او یک فرشته الهی بود او مدتی در کمیته انقلاب اسلامی فعالیت میکرد بعداز ان کم کم کمیته تبدیل بع سپاه پاسداران شد فعالیت های او در این مدت چشم گیر بود به خصوصدر رابطه با گروهکهایی مخرب حساسیت بهخصوصی داشت ،شهید محمکد روشنی علاقه وافری به امام امت وایت الله منتظری داشت از وصایای او همیشه این بود هربار امام امت سخنرانی میفرمایند حتما ان گوش دهید و به همین خاطر و همچنین بادلیل دیگر ایشان از سپاه گرگان انتقالی گرفت و به سپاه قم رفت و مدتی درانج خدمت مینمودند که از سپاه قم به او ماموریت جهت حفاظت بیت امام به جماران داده شد و شهید محمدروشنی به خواست قلبی خود میرسد او حدود ۹ماه در بیت امام بود ودردوران ریاست جمهوری بنی صد رخائن هنگامی که برای ملاقات امام می آمدند، او بسیار ناراحت میشد و به بنی صدر خائن بی اعتنایی میکرد یعنی همان اوئل بنی صدر را به عنوان یک مزدور و یک خائن حساب میکرد و خاطرات دیگر و از انجا ماموریت ایشان از انجا تمام شد ودوباره به قم برگشتند و از انجا به گرگان امدند البته قبلا در قم که بودند یکبار به جبهه رفتند و سالم برگشتن یک مدت در سپاه گرگان خدمت نمودند که از انجابیرون امدند و بعداز مدتی توسط جهادسازندگی گرگان به جبهه اعزام شدند اما این بار مثل اینکه خدا عاشق او شده بود این بار رفت ومدتی در جبهه بود که بعدا رحیم غضنفری هم پیش او رفت در همین موقع که شهید علی پاسندی از جبهه غرب برگشت.

شهید علی پاسندی تصمیم داشت که دوباره جهت مقابله با گروهکها ضدانقلاب و خلق و همچنین اشاعه فرهنگ غنی اسلام در ان منطقه به انجا برود اما چندتن از برادران منجماه شهید علی میاندره مانع او شدند اما شهید علی پاسندی بی قرار بود دوباره با شهید محمد روشنی تماس گرفت . گفت نزدیکیهایی حمله مراخبر کن که این بار در حمله شرکت کنم . این دوشهید به همدیگر قول دادند که وقتی خواست حمله فتحالمبین اغاز شود شهید محمد روشنی با شهید علی پاسندی تماس گرفت و به او گفت که حمله نزدیک است اما باید هرچه زودتر بیزائئ و شهید علی پاسندی پس از شنیدن این خبر خود را اماده رفتن کرد همه کارهارا اماد کرد بود ناگهان شهیدعلیمیاندره زاراه رسید وگفت که نمیخواهی بروی بعداز اصرار زیاد نتوانست مانع او شود سرانجام شهید علی میاندره تصمیم گرفت که همراه شهید علی پاسندی برود.

تصمیم آنها قطعی شد لحظه های خداحافظی فرارسید، همه کسانی که با انهااشنائی داشتند نگران بودند لحظه های عجیبی بود .مردم اصرار میکردند شماباید بالای سرما باشید ما به شما احتیاج داریم بخصوص برادران فرهنگی شهرستان کردکوی از غم ودرد مصیبت و رنج خداحافظی کردند اما همه مردم ناراحت بودند انها رفتند برای همه این سوال مطرح بود که چرا هردو میروند زن وخانواده و فرزندانشان را بخدا سپردند و رفتند و به دوشهید بزرگوار محمد روشنی و رحیم غضنفری ملحق شدند این چهار شهید باهم بودند و خمپاره انداز گرادان بودند که بعداز مدتها انتظار لحظه اخر فررسید ودستور حمله داده شد . ایم چهارشهید بابقیه برادران خداحافظی کردند همدیگر راوصیت میکردند و سرانجام هرچهرنفر این شهیدان در حمله فتح المین به ارزوی دیرینه شان ریسند و شهید محمد روشنی با سه تن دیگر از برادران که از سالهای قلا باهم مبارزه میکردند به شهادت رسیدند اما برادران همسنگر شهید محمد روشنی نقل میکنند که دران لحظه هایی که شهید محمد روشنی درحال جان دادن به جان افرین بود قران را باز کرده و بااواز بلند قران میخواند خوشا به سعادت همچون بزگوارانی که از زندگی شان از همه خوشیها و لذتهایی پوچ دنیوی گذشتند و خود را تسلیم محض خداوند سبحان نموند و سرانجام بالبی شاد و دلی پردرد با زمزمه های ایات خدا رهسپار درا بقا شدند اری شهید محمد روشنی فقط در یک حکم که حرکات و رفتار او تجسم حرکات ابوذر بود و سرانجام در سرزمین داغ و تفقیده خوزستان درحمله بزرگ فتح المبین او و سه تن از دوستانش به لقالله رسیدند و برای برپایی پرچم لا اله الا الله جان خود را فدای را اسلام نمودند . هم اکنون ازاین شهید بزگوار یک همسرو ۷ فرزند به یادگار مانده است امیداوارم خداوند کریم به خانواده شهید برگوار صبر و جمیل عنایت فرماید و به همه ما توفیق شهادت در راهش عنایت فرماید.

انتهای خبر

 

نوشته شده توسط البرزگلستان در جمعه, ۱۹ فروردین ۱۴۰۱ ساعت ۱۲:۴۹ ب.ظ

دیدگاه