اشعار رسیده/به بهجت می رسد هرکس که از ستار می ترسد/ ازاحمدرضا احمدی “ناصح گلستانی”

کدخبر:۵۴۷۶۷

به گزارش گروه فرهنگ البرز گلستان/

من از قبر و قیامت، آه آه بسیار می ترسم
از آن روزی که افشا می شود اسرار می ترسم

نمی ترسم ز هجر باغ فردوس برین، اما
من از داغ فراق حضرت دلدار می ترسم

دلم را کرده تسخیر خودش دنیا و مافیها
خدا داند که از دنیای چون کفتار می ترسم

شنیدم در کلامی از “علی بن ابی طالب”
که فرمود از خدای قادر و جبار می ترسم

صدای کاروان مرگ می آید مرا هر دم
ز آهنگی که سازد سینه را صد پار می ترسم

چو خواندم گندم از گندم بروید جو زجو؛ مردم!
ز کارزار اگر روزی شود معیار می ترسم*

فغان از یار بد و از همدم آلوده ی دنیا
که یار بد بود بدتر ز هرچه مار می ترسم

به بهجت می رسد هرکس که از ستار می ترسد
بلطف حضرت ستار؛ از ستار می ترسم

تو منشین بر سر دیوار سست آرزومندی
خدا می داند ای سالک کزین دیوار می ترسم

برو “ناصح” تو زنجیر هوس از پای خود بگسل
که من از سنگلاخ و راه ناهموار می ترسم

احمدرضا احمدی
“ناصح گلستانی”
۱۴۰۰/۶/۱۶

*
اللهم عاملنا بفضلک و لاتعاملنا بعدلک

نوشته شده توسط البرزگلستان در چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۲۶ ق.ظ

دیدگاه