گزارش اختصاصی ازیک دیدار۱/دیداری شاهدگونه وسرشارازمعنویت بامادرشهیدضیاالدین کیا(شهرستان کردکوی/گلستان) +تصاویر

کدخبر:۴۸۳۴۳

به گزارش البرز  گلستان/ بخش ایثارو شهادت مدیر دبیرستان شاهد پسرانه ۲کردکوی که خود از خانواده شهدا می باشد به اتفاق کاظم کیا جانباز قطع عضو و به اتفاق معاون مدرسه و بنده مسبب شد تا اینبار به سراغ بانو و مادر شهیدی برویم که پر از عطر صداقت و صفا و صمیمیت که برای ساعتی حال ما را با خاطرات شهیدش خوش کرد

مادر شهید ضیاالدین (صابر)کیا در شهرستان کردکوی (شهید ضیاءالدین کیاء فرزند محمدقلی متولد ۲۸ دی ماه ۱۳۴۸ در شهرستان کردکوی است؛ وی در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۷ در پایگاه زید به درجه رفیع شهادت نائل آمد)

زمانی که خدمتش رسیدیم با توجه به احوال خوشی هم که نداشت با گشاده رویی از تیم ما استقبال کرد  ودر آنجا مظالبی را بیان کرد که اگر کسی اهل دل باشد می تواند درک کند . وی گفت: شهید صابر از زمانی عاشق شهادت شد و چند باری به حبهه رفت کمتر به مرخصی می آمد و اگر زمانی مطلع می شد که یکی از دوستانش شهید شده است حتما خودش را به مراسمش می رساند

مادرشهید:قبل از شهادتش خوابش را دیدم 

مادر شهید گفت : من مریضی زیاد داشتم وگاها پیش پسرم درد دل می کردم و او میگفت: مادر اگر من جبهه بروم و شهید شوم  خداوند مریضی شمار ا شفا می دهد.

وی گقت:من قبل از شهادتش خوابش را دیدم که سیدی با دستار سبز به سر و سوار بر اسب آمد و بچه ای که در بغلم بود را گرفت و رفت و من می دانستم که او شهید می شود.

پدرشهید:خدا را شکر که پسرم را در را خدا تقدیم کردیم

این مادر شهید گفت: پسرم هر بار می خواست به جبهه برود به بهانه رفتن به حمام کیف را می گرفت و دیگر نمی آمد تا ما خبرش را از جبهه برایمان درمی آوردیم حتی یکبار در آخرین لحظات اعزامش او را داخل ماشین دیدیم و می ترسید که ما او را پشیمان کنیم فقط از داخل ماشین دستی برایمان تکان می داد

مادر شهید صایر از قول پدر مرحومش بعد از شهادتش می گفت: خدا را شکر که پسرم را در را خدا تقدیم کردیم

وی در خاطره ای از خواهر شهیدکه در خواب شهید رادید گفت : که شبی به خوابم آمد و گفت بروید سراغ فعلا دوستم که مبلغی به اون بدهکارم وبه پدرم بگویید بدهکاری مرا تصویه کنید  و جالب اینکه در ابتدا دوستش انکار کرد و زمانی که مبلغش را از زبان پدر شهید شنید بسیاز متعجب شد .

مادر شهید گفت : حتی شبی به خواب پدرش آمد و گفت:پدرم هر وقت سر مزار شهدا رقتی حتما سوره حمد را بخوانید و از قرار معلوم پدر شهید گاهی اوقات فراموش می کرد که این سوره را تلاوت کند.

مادر شهید افزود:اولین بار در سن ۱۵ سالگی بدون اطلاع پدر و مادر به جبهه اعزام شدآخرین اعزام او در تاریخ ۶۷/۴/۲۴ بود هنگام رفتن از همه حلالیت طلبید و خداحافظی کرد و رفت …

وی به نقل از همرزمان شهید گفت:  او در آخرین اعزام به شدت مجروح (شیمیایی) شد و به خاطر عشق به حضور در خط مقدم و ایستادگی در مقابل دشمنان بعثی جبهه حاضر نشد جهت معالجه به پشت جبهه اعزام شود.

و در تاریخ یازدهم مرداد ۶۷ روز عید غدیر به آرزوی دیرینه اش یعنی «شهادت» رسید.

در خاتمه این دیدار معنوی گفته شد : که این شهید امانت خدا در دستان شما بود و شما هم اورا به صاحبش برگرداندید و امانتدار خوبی در نزد خداوند بودید

در خاتمه مادر ششهید به همه حاضران ضمن دعای خیر سیب و پرتقالی هدیه داد که این اولین میوه ای بود که بوی معنویت ازآن می آمد.

قسمتی ازوصیت نامه شهید:

امت حزب الله و خداجوی اسلام همانا هرگز در سخت ترین شرایط این پیر جماران، این اسوه و نمونه زمان و این نائب برحق ولی عصر (عج) تا دم مرگ تنها نگذارید چرا که خداوند امام را لطف و کرامتی عظیم برای ملت ایران قرار داد.

از خانواده گرامیم خصوصا پدر و مادرم می خواهم که در عزایم با صدای بلند گریه و زاری نکنید چون با این کار شما، منافقین خوشحال می شوند بلکه از دیده قلب برای همه شهدا آرام بگریید چون گریه کردن برای شهدا باعث تسلی دل شما خواهد شد و با این کار قلب سیاه منافقین را آزار خواهید داد و از صبر و استقامت شما تیر منافقین به سنگ خواهد خورد.

بر جنازه ام حاج آقا شاعری نماز بخواند و مرا در گلزار شهدای کردکوی اگر می شود کنار قبر شهید محمود کیاء این همسنگر گرامی و عزیز دفن نمایید یک بار دیگر هم می گویم اگر طلبی از من داشتید حتما به پدرم مراجعه کنید.

و پدر شهید ضیاءالدین کیاء هم بامداد روز جمعه در سن ۸۴ سالگی در اثر بیماری و کهولت سن به دیدار حق شتافت/ انتهای پیام

گزارش از مسلم افتخاری

 

 

نوشته شده توسط البرزگلستان در چهارشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۳۴ ق.ظ

دیدگاه