اولین روز دبستان بازگرد / کودکی ها شاد و خندان باز گرد ازمحمدعلی جهرمی

اولین روز دبستان بازگرد   کودکی ها شاد و خندان بازگرد

باز گرد ای خاطرات کودکی   بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند   یادگاران کهن ماناترند

درس های سال اول ساده بود   آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس   روبه مکار و دزد چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است   سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود   فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید   ریزعلی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا میشدیم   ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم   یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت   دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود   دفتر ها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ   خش خش جاروی بابا روی برگ

همکلاسی های من یادم کنید   باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی های درد و رنج   کار بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه ی سیگار سرد   کودکان کوچه اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود   جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش میشد باز کوچک می شدیم   لااقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش   یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت بخیر   یاد درس آب بابایت بخیر

ای دبستانی ترین احساس من   بازگرد، این مشقها را خط بزن

شعر از : محمد علی حریری جهرمی
@alborzegolestan ◀️با ماباشید

نوشته شده توسط البرزگلستان در دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۰۲ ب.ظ

دیدگاه