- البرز گلستان - http://alborzegolestan.ir -

یاد یاران آشنا/خاطرات رزمندگان گمنام سال ۱۳۵۹استان گلستان ( قسمت اوّل)

البرز گلستان/مقدمه /زمانی در سال ۵۹ دشمن بعثی به دستور اربابان خود به خاک ایران حمله کرد کمتر کسی در این خاک بوده است که حس وطن دوستی و دفاع از انقلاب و شهدای آن تعصب نداشته بود.

چو یاری نیست مرا همدرد بهتر که از یاد یاران آشنا خاموش باشم

و این گروه نیز از افرادی بودند با صدای اولین تیر دشمن پس از طی مراحل آموزشی سریعابرای نبرد بسوی دشمنان این مرز حرکت کردند تا دشمن نتواند خواب را از چشم ایرانیان بگیرد لذا قسمتهای از حضور این رزمندگان  که در آن موقع نه مکان و نه زبان و زمان مهم بودو نه کرد و لر و بلوچ  و مازندرانی و اصفهانی و گیلگ و…بلکه همه با هم در مناطق جنگی در کنار هم گرد آمدیم تا از این آب و خاک  و به فرمان امام خمینی حفاظت کنیم و این قسمتی از خاطرات رزمندگان گمنام استان مازندران و گلستان سالهای آتش و خون و نه چندان دور بود.

حضور رزمندگان شمالی در سپاه بابل

البرز گلستان/خاطرات رزمنده گمنام( قسمت اوّلیاد یاران آشنا)  زمانی که آموزش اولیه در پادگان گهر باران ساری تمام شد به ما اعلام کردند که روز ۱۵آذر ۵۹ باید برای picture-049 [1]عزیمت به جنگ  آماده باشیم مقصد اولیه هم سپاه بابل بوده که رزمندگان استان مازندران ( و گلستان) در آنجا باید تجمع کنند . بعد از چند ساعت که در سپاه بابل بودیم  دوستان زیادی را پیدا کردیم کسانی که هر کدام یک کتاب خاطرات می باشند.

حرکت به سوی پادگان امام حسن(ع) تهران

ساعت ۵ونیم غرب به سمت پادگان امام حسن(ع) تهران حرکت کردیم . و شب به پادگان رسیدیم در آنجا رزمندگان از سراسر کشور جمع شده بودند و آنقدر رزمنده جمع شده بودند که مدیران پادگان برای سازماندهی مانده بودند.

در روز هجدهم گروهی از بچه های رزمنده از آنجا به سمت منطقه جنگی غرب اعزام شدند.

و بالاخره نوبت ما شد و مسئولان تصمیم گرفتند که گروه ما را به جنوب اعزام کنند  وسیله حرکت نیز قطار اعلام شددر روز نوزدهم پس از رسیدن به راه آهن ساعت ۴ونیم غروب قطار به سمت اهواز حرکت کرد . شب در قم نماز خواندیم و قطار به راه خودش ادامه داد در روز بیستم قطار به منطقه ای به نام مازو رسیدیم ونماز صبح را در آنجا رزمندگان خواندند جون صبحانه نبود رزمندگان با سیب و پرتقالی که از قبل مانده بود صبحانه خوردند.

رسیدن به اندیمشک

و از جاهای مختلفی گذر کردیم تا به اندیمشک رسیدیم که در آنجا دوباره قطار ما را عوض کردند .

بعدا متوجه شدیم علت تغییر قطار  در اندیمشک حضور چند نفر ستون پنجم دشمن بود که آنان را با سلاح دستگیر کرده بودند

در راه به طرف اهوازکم کم بوی  باروت وجنگ به مشام می رسید  و در بین راه برادران ارتشی و سپاهی در داخل سنگرها بودند و بعضی ها نیز پشت سلاحهای هوایی و سنگین مستقر بودند.

در بین راه به جایی رسیدیم که قطاری بر اثر اطلاع ستون پنجم مورد حمله و.اقع شده بود و بیشتر خانه های مسکونی در آن منطقه خراب picture-076 [2]شده بود .

در راه حرکت به روستاهای رسیدیم که فقر از آن می بارید و بر اثر حملات هوائی دشمن بعثی خیلی از زندگی مردم در آنجا ویران شده بودیم هنگامی که قطار در منطقه ای دیگر ایستاد و ما برای لحظه ای پیاده شده بودیم بچه های خردسال اطراف رزمندگان را گرفته بودند و تقاضای غذا می کردند و در آنجا برادران رزمنده هر چه همراه خود خوردنی داشتند به آن بچه هادادند. و من هم یک بسته شکلاتی به همراه داشتم که آنرا نیز به آن بچه ها فقیر دادیم.و در آنجا بچه ها با گرفتن شکلات آنچنان خوشحال شده بودند که شعار می داند نابود باد صدام یزید.

و بالاخره ساعت۵و نیم غروب به اهواز رسیدیم و آنجا به پایگاه گلف که بعدا به نام منتظران شهادت نامگذاری شده بودرسیدیم .( ادامه دارد)

picture-049 [1]

سپاه بابل ۱۵آذر ۵۹ مجتمع رزمندگان و لحظه خداحافظی رزمندگان

picture-068 [3]

محوطه سپاه بابل قبل از عزیمت و عکس یادگاری

picture-076 [2]

مینی بوس حامل رزمندگان غروب ۱۵آذر ۵۹ به سمت پادگان امام حسن (ع) یاد شهدای این جمع شهید علی میاندره شهید علی پاسندی شهید محمد علی حجازی و ابوالقاسم شهریاری بخیر

 

0 [4]
0 [4]